Friday, December 14, 2007

چال کردن

شنبه است دانشکده ام
صبح با تاکسی ای که هایده گذاشته بود شروع شد مدتها بود هایده نشنیده بودم حال خوبی داد
چهار شنبه با حالت تهوع گذشت باید می گذشت و خوشحالم که قدرت اش رو داشتم
روز قبلش خبری رو شنیدم که کمک کرد در چال کردن جهارشنبه کذایی
باید یاد بگیرم چالت کنم کار سختی نیست من مثل همیشه سخت گیرم و البته بد شانس چون تا می ام بلند شم یاد چیزهایی می افتم که نباید بیفتم این خصلت مزخرفیه که دارم باید یاد بگیرم می شه به تنفر هم عادت کرد چقدر این عادت چیز کذاییه
پنج شنبه با مریم گذشت حداقل تا عصر
راستی صبحش رفتم و کچل کردم مثل همیشه نه حتی کوتاه تر از همیشه
عین یه لجبازی می مونه خودم این رو خوب می دونم لجبازی با خودم نه ها لج بازی با اونایی که می خوام چالشون کنم
جمعه ها اون قدر کار سرم میریزم تا نفس کشیدن هم سخت بشه این طوریه که جمعه ها رو دوست دارم
امروز هم خنده دار بود هم بغض بدی برای من
چرا که سِرچ هم خودکشی کرد این جمله رو فقط خودم می فهمم سعی نکنید بفهمید
این هفته رو دوست دارم مهمونای عزیز ما توی راه ان چهارشنبه روز خوبیه منتظرتونم رفقا
اخر هفته دختر دایی عزیز نامزدی شه هفته اینده هم مهمونی داریم خوبه که حواسم اینجا نخواهد بود خوبه که می تونم شب یلدای امثال به حد مرگ بار برقصم و جیغ بزنم و به چال کردن فکر نکنم

Friday, December 07, 2007

نامه ای برای شما

سلام رفقا
وای چند وقته که نیستم توی جزیره و دلم تنگه جزیره نشینی شده بود دلیل اصلی غیبت ام که بلاگر کذاییه نمی تونم از خونه وارد شم الان هم دانشکده ام شانس اوردم وقتم خالی شد برای قلمی کردن و اینجا هم خلوته کله صبحی
.......................
روزهای روتینی هست مثل همیشه درس و کار و زندگی اغلب روزها با مریم گلی می چرخیم یا دانشکده یا پی خرید زمستونی
.....................................................................
دلم یه عشق می خواد یه هوای تازه
یه هیجان
یه غنج زدن بی حد و حصر از ته وجود
یه دلهره قشنگ واسه شبهای ساکت و تاریک توی اتاقم
دلم یه تحول می خواد
دلم یه رفیق همیشگی می خواد
دلم خیلی زیادی می خواد ؟
من که فکر نمی کنم
حسم بهم می گه یه چیزی توی زندگی ام قفل شده
چیزی که نمی ذاره نفس بکشم
توی زندگی ام یه انرژی منفی افتاده و من هر چی تلاش می کنم نمی تونم دفع اش کنم
.........................................
شاید همه اینا واسه اینه که آذر ماه کذایی رسیده حالم اصلن خوب نیست انگار تمومی نداری بختک زندگی من
..................................................................
کاملن خصوصی برای تویی که می دونم می خونی
تفاوت ها همیشه هست اما هر کسی دوست داره چیزهایی رو بشنوه نمی دونم یا بلد نیستی بگی یا اگه بلدی حداقل در برابر من کاملن هنگ می کنی و این ازار دهنده است