Saturday, September 25, 2010

موزیک متن دنیای این روزهای من

دنیای این روزهای من خوشرنگ نیست اما خوب یا بد زندگی ادامه دارد
.........................
فک کن سلکشن گوشی ات به ترتیب اینها باشه و تو یه دم و نان استاپ گوششون کنی
گوگوش - ماه پیشونی
فریدون فروغی - تن تو
احسان خواجه امیری - تب تلخ
شادمهر عقیلی - سبب
داریوش - سراب رد پای تو
هاتف - روز بعد از رفتن تو
سیاوش قمیشی - تو بارون که رفتی
اندی- سرسپرده
مرجان - قصه خواب
رضا یزدانی - شمال
سیاوش قمیشی - فصل پاییزی من
هلن - وقتی تو نباشی
داریوش - من از تو
ستار - دلتنگی
رضا شیری - بزن زیر گریه
گوگوش - شب بی من بودنت خوش
شادمهر عقیلی - عادت
گوگوش - کوه
حسین بختیاری - نه دیگه این واسه ما دل نمیشه
اندی - دلتنگی
محسن نامجو - کاروان
ابی - نوازش
شهیار قنبری - دوستم داشته باش
شادمهر عقیلی - تقدیر
گوگوش - غریبه آشنا
هلن - تردید
شهرزاد سپانلو و فرامرز اصلانی - ما
اندی - قصر کاغذی
شاهکار بینش پژوه - کنارم بخواب
بنیامین - عاشقم کن
امید - اگر مانده بودی
سیاوش قمیشی - بی تو
مهرنوش - چشمات
زیبا شیرازی - کاش دنیا مال من بود

شما اگه بودید حالتون خوب بود ؟ من این سلشکن رو بی نهایت دوست دارم البته این بخشی از سلکشن ِ فعلن چهل تایی منه که اصلش توی کامپیوتره و قسمتی از به قول مریم داغان کننده هاش توی گوشی ام
، جمع کردن اینها برای من کار یکی دو روز نبوده یه قسمت اعظم این آهنگها متعلق به گوگوش و داریوش و قمیشی و اندی ( البته فقط اسلوهاش ) و زیبا شیرازیه ، هر چند بعضی آهنگها جدیدن اما قدیمی هاشم جزو بهترین فیوریت های منن ! با اونها روزها و روزها خاطره دارم و بدبختانه هر کدوم برای من هجوم خاطره است هرچی هست ، هست دیگه و دنیای این روزهای من این موزیک متنشه
موزیکی که زیاد هم حال خوبی نمیده اما من رو خوب می کنه برای همون چند ساعت که فرصت زندگی کردن رو پیدا می کنم

Friday, September 17, 2010

این همه بوی خاطره باز

قرار بود روزه باشم ، روزه ی سکوت
اما این روزها هاج و واج موندم از همه چیزهایی که می شنوم و مبینیم از اطراف ام

بعد کم کم فک می کنم به این که من حتمن از کره ای دیگه اومدم که نمی تونم با این همه احساسات تازه شما کنار بیام
من واقعن یه سئوالی برام پیش اومده اونم این که
آدمهای متعادل کجا هستن ؟؟ شما نمی دونین چرا همه افتادن به ورطه ی افراط و تفریط ؟؟ یا پرت و داغونن از نحوه زندگی کردن و در مرگ تدریجی توی یه زندگی روزمره موندن و حتی بلد نیستن احساساتشون رو بروز بدن یا از اون ور بوم افتادن و دارن غرق می شن توی کثافتی که خودشون ساختن و اسمش رو گذاشتن خوشی های زندگی

آدمهای متعادل کجان تو رو خدا به من نشونشون بدین
..............................................................

این هوای نرسیده به پاییز ، این خنکای خوشگله روزهای آخر شهریور ، این بوی عطر کوکوشنل ام روی لباسهایم در این بعد ازظهرهای خنک همه من رو پرت می کنه به همین روزها همین ساعتها همین عطرهای خوش تویِ یک سال قبل ، هنوز هشتم مهر ماه نشده بود که من به ایمیلهای هر روزه عادت کرده بودم ، هنوز هشتم مهرماه نشده بود که من حتی فکر نمی کردم راهی که میرم مرا یک سال بعد به جایی میرسونه که هر روز با خودم زمزمه کنم « به سمت تو سرازیرم همیشه ، به سمت تو سرازیرم همیشه ، به سمت تو سرازیرم همیشه »
.............................................................
من این روزها از روزه سکوتم در آمدم چون به هفته آخر شهریور نزدیکم به هشتم مهر ماه ساعت هشت شب ، به دوشنبه ی بعد از آن توی یه ظهر پاییزی دم سر در اصلی دانشگاه ، به اون خنده های دخترونه ی پر از شیطنت ِ من و مریم وقتی روی نیمکت های فضای سبز دانشگاه منتظر نشسته بودیم و به ساعت نگاه می کردیم
برای من این روزها ، بوی دلتنگی بوی پاییز است ، بوی این خنکای آخرین هفته شهریور، بوی گرم کوکوشنل است که روی شال قهوه ای ام هنوز مانده ، بدجوری هم مانده
.............................................................
من خوبم با یه دنیا خواب و خیال هر روزه
..............................................................
بیا این بار اشتباهی نکنیم به این بزرگی که حتی خودمان هم از تعجب بمانیم

Sunday, September 05, 2010

روزه سکوت من

دارم روی دور باطل می چرخم

این حال خودم را دوست ندارم

شاید یه چند وقت روزه ی سکوتم طولانی تر شود

این روزها به یک گوش شنوا ، یک دست نوازش گرِ مهربان ، لبهایی که راست بگویند و لبخندهایشان برای من باشند و قلبی نیاز دارم که برای من هم گاهی بتپد

و چون اینها کمیاب شده اند ، حداقل برای جسم و دل و روح بی نوای من و چون دیگر هیچ کسی انگاربه آنهایی که گفتم به چشم یک نیاز نگاه نمی کند و برای همه ، اینها یعنی آمالهای ایده آل یعنی توقعات بی جا ، پس من روزه ی سکوتم را تا لحظه هایی طولانی نمی شکنم

زندگی دیگر برای من فقط رساله ، دانشگاه ، کار، وبلاگها ، گودر، ف ی س ب و ک ، جوامع مجازی درپیت دیگر ، پول در آوردن ، شاپینگ های ماهانه وفصلانه ، رستوران های تاپ و کافه نشینی های طولانی ، گدرینگ های ماهانه ، سینما و فیلم و مجله و ساعتها گوش و دل و اشک سپردن به ترانه های فیوریت و یا این ور و آن ور هرز چرخیدن های سرخوشانه نیست ، من مدتهاست از این همه زندگی ارضا شده ام ، زندگی حتی برایم روابط سطحی بیزنس مآب این روزها هم نیست از اینها هم خسته شده ام ، زندگی برای من همان دستها و لبها و گوشی است که حرفش را زدم
من پر از این خلاء ام
و با سکوت مانده ام
چون حتی نمی دانم به کی و به کجا باید فغان اعتراض سر دهم
پس من ساکتم همین