این روزها ، روزهای پیدا کردن رفقای دوران دبیرستان و راهنمایی و دبستان است همه از «چهره کتاب » پیدا یمان می کنند و بلافاصله شماره ای رد و بدل میشود اگر که در این مرز و بوم باشند ، قراری و دیداری بعد از سالهای سال زنده میشود ، همه عوض شده اند چهره ها پخته شده و روحیه ها متفاوت
دیگر خبری از آن روزهای سادگی کودکی نیست
خیلی ها حالا مادرند و کودکی دارند که به آن دلبسته اند و امیدوار ، خیلی ها تحصیلات و موقعیت اجتماعی خوب و خیلی ها پر از درد و غصه اند
اما همه درد مشترک دارند ؛ درد نارضایتی ، هرکسی در هر موقعیتی انگار شاد نیست انگار همه با هم این درد مشترک را به دوش میکشیم بی آنکه بدانیم بعد از این همه سال پر از حرفهای تازه ایم اما به جای قرقره خاطره ها ، ترجیح به درد دل میدهیم انگار با این که سالهاست هم را ندیده ایم با هم آشناییم آنقدر که سریع اعتماد می کنیم و درد دل ، بی شرمساری و بی توجه به اینکه شاید غریبه باشیم ، به هم اعتماد می کنیم حتی بیشتر ازاعتماد به دوستان فابریک امروزی مان ، بهشان اعتماد می کنیم و سفره دل را باز
....................................................
حالا که هستی ... بودنت عین نبودنت است اما چقدر تحمل این نبودن برایم آسان تر شده ..... شاید چون منطق ام را بر احساسم پیروز کرده ام نه ؟ باید همین باشد که دیگر شنیدن نان استاپ سی دی ام پی تری ِ فیورت آن روزهایم بی آلرژی جلو میرود ... من همین را از خدایم خواسته بودم و حالا وقت سپاس برای اجابت دعایم است
.....................................................
وقتی گمشده ی هم نباشیم کنار هم نمی مانیم این اصل زندگی است و اجتناب ناپذیر
دیگر خبری از آن روزهای سادگی کودکی نیست
خیلی ها حالا مادرند و کودکی دارند که به آن دلبسته اند و امیدوار ، خیلی ها تحصیلات و موقعیت اجتماعی خوب و خیلی ها پر از درد و غصه اند
اما همه درد مشترک دارند ؛ درد نارضایتی ، هرکسی در هر موقعیتی انگار شاد نیست انگار همه با هم این درد مشترک را به دوش میکشیم بی آنکه بدانیم بعد از این همه سال پر از حرفهای تازه ایم اما به جای قرقره خاطره ها ، ترجیح به درد دل میدهیم انگار با این که سالهاست هم را ندیده ایم با هم آشناییم آنقدر که سریع اعتماد می کنیم و درد دل ، بی شرمساری و بی توجه به اینکه شاید غریبه باشیم ، به هم اعتماد می کنیم حتی بیشتر ازاعتماد به دوستان فابریک امروزی مان ، بهشان اعتماد می کنیم و سفره دل را باز
....................................................
حالا که هستی ... بودنت عین نبودنت است اما چقدر تحمل این نبودن برایم آسان تر شده ..... شاید چون منطق ام را بر احساسم پیروز کرده ام نه ؟ باید همین باشد که دیگر شنیدن نان استاپ سی دی ام پی تری ِ فیورت آن روزهایم بی آلرژی جلو میرود ... من همین را از خدایم خواسته بودم و حالا وقت سپاس برای اجابت دعایم است
.....................................................
وقتی گمشده ی هم نباشیم کنار هم نمی مانیم این اصل زندگی است و اجتناب ناپذیر