Saturday, September 22, 2007

فریبندگی ملس مهر ماه

این بوی اول مهر است که مرا هنوز سر خوش می کند
چه خوب که هنوز خاطراتی هست که به آنها بلند بلند بخندم و از غنج زدن ته دلم حس امید را تجربه کنم
اینجا حال من خوب است
این را امروز از هوای دم دمای صبح جزیره فهمیدم از این همه خاطرات مدرسه که هنوز مهر نیامده مرا پر از اضطراب و حبس نفس در سینه ساخته است
چه خوب
حالا دیگر می شود فریاد زد که بدون عادتها هم زندگی ممکن است
عادت بودی نه ؟
اگر نبودی حالم امروز این همه خوب نبود
نکند دارم خودم را گول می زنم تا زندگی ادامه داشته باشد
شاید
اما اگر گول هم می زنم چه فریب خوردن ملسی است
که مرا از دام آن همه فریب خوردگی بیرون می کشد

Wednesday, September 12, 2007

من خوبم تو چطور


من خوبم ، وقتی که منطق را به جای احساس رو به رویم می گذارم
من خوبم ، وقتی که تمام افکارم را در این مچاله میبینم که مگر من چند بار دیگر بیست و هفت ساله خواهم بود
من خوبم، وقتی که بزنگاه زندگی ام را از دست رفته نمی بینم
من خوبم ، وقتی که می دانم از هفت سال پشت سر، سربلند و روشن بیرون آمده ام
من خوبم ، وقتی که امروز می شود به عقب نگاه کرد و گفت عجب تجربه ای بود من با تو کودکی کردم اما بزرگ شدم
من خوبم
اما تو چطور ، می توانی خوب باشی همین اندازه ساده و بی دغدغه
؟

Saturday, September 08, 2007

چله نشینی تمام شدنی من

به آستانۀ تمام شدن در من نزدیک شده ای
امروز تنفس برایم آسان تر بود
و
بغض در گلویم مقاوم تر
چله نشینی من نیز تمام شدنی است
پ.ن
ایدای عزیزم از محبتت ممنون

Thursday, September 06, 2007

خداوند

و خداوند عادت را آفرید
وخداوند دیروز را آفرید
و خداوند استیصال را آفرید
و خداوند این روز های گنگ تمام ناشدنی را آفرید

Monday, September 03, 2007

کاش

کاش همه چی یه خواب سنگین و طولانی بود