Monday, January 21, 2008

حتی شما دوست عزیز

من زنده ام
به خدا راست می گم
چرا اینجوری شده ، اینجا رو می گم شده یه جزیره بی روح و متروک
دلم می خواد ببندمش اما بعضی وقتها فکر می کنم بدم نیست که باشه برای فرار، برای حرف زدنهای یواشکی
هرچند دیگه همچین یواشکی هم نیست خیلی لخت و برهنه شده خسته ام می کنه دیگه اونایی که نمی خوام اینجا رو بخونن می خونن منم تا یه جایی صبر می کنم بدش ممکنه راحت بنویسم حتی از شما دوست عزیز
................................................................................................
راستی پاتوق عزیز ما کوپه درش بسته شد نمی دونم چرا اما غصه دار شدم خیلی
.............................................
پ.ن
ببینم رفقا من اینجا به کسی فحش دادم که این رفیقمون توی کامنت دونی برگشته می گه چرا فحش میدی ؟
من نمی دونم چرا این دوست ما همه این وبلاگ رو به خودش می گیره
به خدا این جزیره هزارتا مخاطب شناس و نا شناس هم داره بابا
زود قضاوت کردن بدترین خصلت که ادم رو تنها می کنه

5 comments:

Anonymous said...

سلام خدا رو شکر که نوشتی.گفتم نکند که حال و اوضایت در هم برهم باشد.زنده باشی دختر.

Anonymous said...

hala chera fohsh midi duste aziz. age narahati dige nemikhunam ta rahat benevisi.

sanaz said...

مادر جان. خوب وقتی به هیچ جا سر نمیزنی همینه دیگه؟ هیچ شمردی چند روز و ماهه که به من سر نزدی؟ حالا من که چه بیای و چه نیای یه پام اینجاست یه پام خونه پروشات اینها. نه واقعا خجالت نمیکشی؟ شرم نمیکنی؟ دلم یه خروار برات تنگیده

Anonymous said...

سلام حنا جان
ساناز راست ميگه ديگه عزيزم.وقتي به كسي سر نمي زني اون بيچاره ها چه جوري تو رو كشف كنن بهت سر بزنن.عليرغم اينكه به نظرم وبلاگ دلچسبي داري.به من نگاه نكن پر رو پر رو هنوز مي يام. :-))
به هر حال عزيزم تا روزي كه در اين وبلاگ تخته نشده حتما يه خواننده يعني بنده رو داري .مواظب خودت باش ;-))

Anonymous said...

اهل كاشانم // پیشه ام نقاشی است // گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما // تا به آواز شقایق كه در آن زندانی است // دل تنهایی تان تازه شود .// چه خیالی ، چه خیالی ، ... می دانم // پرده ام بی جان است .// خوب می دانم ، حوض نقاشی من بی ماهی است .== سهراب