باز هم یه بار دیگه یه آزمون دیگه رو دادیم! خب فقط همین رو امتحان نکرده بودم که سراغ این یکی هم رفتم، ششم آذر ماه امتحانی رو دادم که همه فارغ التحصیل های هم رشته من یه بار توی عمرشون اون رو تجربه می کنن، من نزدیکه به هفت سال مقاومت کردم و رفتم سراغ ریسک های دیگه،اما اینم آخریش! حرف همه اطرافیان رو گوش دادم و ریسک اش رو به جون خریدم می دونم که نتیجه خوب نمیگیرم شاید اصلن نتیجه ای نگیرم اما راهی بود که باید میرفتم
دعا کنید برام خیلی زیاد
....................................................
خوشحال باش از اینکه همه قبلی ها رو خط زدی، خط زدنی رو باید خط زد ! عجب سرنوشت، خوشگل میره جلو! اونقدر خوشگل که نمی فهمی چرا چی برای چی اتفاق افتاد؟ باید روزها و سالها بگذره تا بفهمی چه خبر بود؟ چه خبر شد و تو باید کجا وامی ستادی؟ اینکه می گن فلان اتفاق قسمته رو با تمام وجودم قبول دارم، جدید واقعن وقتی یه جریانی توش گیری اتفاق می افته با یه جمله دلگرم میشم اونم اینکه به خودم میگم حتمن قراره بهترش اتفاق بیفته پس صبر کن
...................................................
این همه کِشش رو تا به حال ندیده بودم این همه انرژی یه سرّی باید توش نهفته باشه که این همه بدی رو نشه دید و یهو فراموش کرد وقتی بمب عصبانیت باشی و آماده شده باشی برای انفجار ولی یه صدا فقط یه صدا تو رو آروم کنه حتمن یه خبرایی هست چیزی که الان نمیفهمیش
.................................................
دعا کنید برام خیلی زیاد
....................................................
خوشحال باش از اینکه همه قبلی ها رو خط زدی، خط زدنی رو باید خط زد ! عجب سرنوشت، خوشگل میره جلو! اونقدر خوشگل که نمی فهمی چرا چی برای چی اتفاق افتاد؟ باید روزها و سالها بگذره تا بفهمی چه خبر بود؟ چه خبر شد و تو باید کجا وامی ستادی؟ اینکه می گن فلان اتفاق قسمته رو با تمام وجودم قبول دارم، جدید واقعن وقتی یه جریانی توش گیری اتفاق می افته با یه جمله دلگرم میشم اونم اینکه به خودم میگم حتمن قراره بهترش اتفاق بیفته پس صبر کن
...................................................
این همه کِشش رو تا به حال ندیده بودم این همه انرژی یه سرّی باید توش نهفته باشه که این همه بدی رو نشه دید و یهو فراموش کرد وقتی بمب عصبانیت باشی و آماده شده باشی برای انفجار ولی یه صدا فقط یه صدا تو رو آروم کنه حتمن یه خبرایی هست چیزی که الان نمیفهمیش
.................................................
دلم یه پیاده روی طولانی می خواد از اول میدون ولیعصر تا خود تجریش توی سرمای آذرماه وقتی سرت رو توی پالتوت فرو کردی و هیشکی نیست که صدات رو بشنوه الا خودت و خودت