لیستی از بایدهای من از آسان به سخت ، در این روزهای در شرف میلاد پر سعادتم
اول - باید غذا درست کردن را یاد بگیرم
دوم- باید روزی موهایم را نارنجی کنم
سوم- باید یک روز به بالای برج میلاد بروم
چهارم- باید یک روز دوباره کلیدر را بخوانم اگر جرات داشته باشم
پنجم - باید هر چه زوتر رساله را تمام کنم
ششم -باید برای هیات علمی شدنم بیشتر دعا کنم
هفتم - باید سه کیلو از وزنم را کم کنم
هشتم- باید یک گوشی جدید بگیرم تا دیگر این گوشی برایم کوهی از خاطره های ترک خورده نباشد
نهم - باید یک روز تمام فون بوک ام را و تمام ایمیل آدرسم را از آنها که غایب اند خالی کنم
دهم- باید بعد ازپنج سال ترانه « تو ز دیار من آمدی » ِ سعید محمدی را از زنگ گوشی ام بر دارم
یازدهم- باید یاد بگیرم که منتظر نباشم بلکه منتظرم باشند
دوازدهم- باید یاد بگیرم که کمتر راست بگویم
سیزدهم- باید یک روز تنهایی به همان کافه ای بروم که می رفتیم و تنهایی قهوه ای بخورم با کیک
چهاردهم- باید دیگر با خودم درد دل نکنم
پانزدهم - باید یادگاری ها را دور بریزم و دیگر خاطره جمع کن نباشم
شانزدهم- باید یک روز پاییزی تنها به سفر روم
هفدهم - باید بر توسعه « روابط اجتماعی » ام در مفهوم خاص کلمه بیشتر فکر کنم
هجدهم- باید خود را برای یک زندگی بی عشق اما همیشگی آماده کنم
نوزدهم - اگر نشد باید تجرد را ایده آل مطلوب ام بدانم
بیستم - باید یاد بگیرم کسی که مرا دوست می دارد ، را تحمل کنم
بیست و یکم - و باید یاد بگیرم تو را دوست نداشته باشم که عشق به تو اسراف محبت است
......................
از امروز تا دهم تیر ماه سی و یک روز به تولدم مانده و من از سر خودشیفتگی به روال گذشته روز شمارم را آغاز می کنم
حالا که باید هایم را بلد نیستم اجرا کنم حالا که کسی نیست تا برایم تولد سوپرایز بگیرد ، من خودم از هیجان تمام شدن سی سالگی ام این سی و یک روز را می شمارم
پس
سی و یک روز مانده است تا وارد شدن به سی و یک سالگی کذایی ام
اول - باید غذا درست کردن را یاد بگیرم
دوم- باید روزی موهایم را نارنجی کنم
سوم- باید یک روز به بالای برج میلاد بروم
چهارم- باید یک روز دوباره کلیدر را بخوانم اگر جرات داشته باشم
پنجم - باید هر چه زوتر رساله را تمام کنم
ششم -باید برای هیات علمی شدنم بیشتر دعا کنم
هفتم - باید سه کیلو از وزنم را کم کنم
هشتم- باید یک گوشی جدید بگیرم تا دیگر این گوشی برایم کوهی از خاطره های ترک خورده نباشد
نهم - باید یک روز تمام فون بوک ام را و تمام ایمیل آدرسم را از آنها که غایب اند خالی کنم
دهم- باید بعد ازپنج سال ترانه « تو ز دیار من آمدی » ِ سعید محمدی را از زنگ گوشی ام بر دارم
یازدهم- باید یاد بگیرم که منتظر نباشم بلکه منتظرم باشند
دوازدهم- باید یاد بگیرم که کمتر راست بگویم
سیزدهم- باید یک روز تنهایی به همان کافه ای بروم که می رفتیم و تنهایی قهوه ای بخورم با کیک
چهاردهم- باید دیگر با خودم درد دل نکنم
پانزدهم - باید یادگاری ها را دور بریزم و دیگر خاطره جمع کن نباشم
شانزدهم- باید یک روز پاییزی تنها به سفر روم
هفدهم - باید بر توسعه « روابط اجتماعی » ام در مفهوم خاص کلمه بیشتر فکر کنم
هجدهم- باید خود را برای یک زندگی بی عشق اما همیشگی آماده کنم
نوزدهم - اگر نشد باید تجرد را ایده آل مطلوب ام بدانم
بیستم - باید یاد بگیرم کسی که مرا دوست می دارد ، را تحمل کنم
بیست و یکم - و باید یاد بگیرم تو را دوست نداشته باشم که عشق به تو اسراف محبت است
......................
از امروز تا دهم تیر ماه سی و یک روز به تولدم مانده و من از سر خودشیفتگی به روال گذشته روز شمارم را آغاز می کنم
حالا که باید هایم را بلد نیستم اجرا کنم حالا که کسی نیست تا برایم تولد سوپرایز بگیرد ، من خودم از هیجان تمام شدن سی سالگی ام این سی و یک روز را می شمارم
پس
سی و یک روز مانده است تا وارد شدن به سی و یک سالگی کذایی ام