Thursday, May 27, 2010

یک فنجان قهوه

این روزهای حوالی تابستان ،

دلم می خواهد کسی مرا به یک فنجان قهوه دعوت کند

کسی که مریم ، ساناز ، پروشات و سارا نباشد
کسی که از آدمک های موقتی گذشته ام نباشد
کسی که حتی از خوبهای دیروز و هنوزم نباشد
خوبهایی که سالها سوهان روحم بودند ، نه از آنها نباشد

دلم می خواهد کسی مرا به یک فنجان قهوه دعوت کند

که فقط یک رفیق باشد نه خیلی قدیمی و کهنه ، نه خیلی جدید و تازه

دلم می خواهد کسی مرا به یک فنجان قهوه دعوت کند
که هم قد و اندازه من نباشد
تا مدام با هرکلام ِمن ، تاییدم نکند ، تا مدام نگوید « چه جالب منم همینطور » ، تا با من همدردی نکند حتی اگر همدردم باشد ، تا حرفهای تازه بزند و بلد باشد در کسری از ثانیه یَخ ام را آب کند و من را به حرف آورد تا حرفهایم را گوش ِ خوبی باشد با لبخندی محو ، بی آنکه نصیحتی کند و سرانجام یک « بی خیال » گُنده را برایم روی میز نقاشی کند

دلم می خواهد کسی مرا به یک فنجان قهوه دعوت کند ؛ ساده و به یکباره با یک اس ام اس غیر منتظره ، بدون چون و چراهای تلفنی ، بدون چک و چونه های شفاهی ، بدون هیچ چرتکه و حساب و کتاب و بده و بستان عاطفی ، مرا دعوت کند و فقط بنویسد : « می خواهم در کافه ای فنجانی قهوه را مزه مزه کنم اگر همپیاله می شوی خبرم کن » و من فقط بنویسم می بینمت نزدیک عقربه های ساعت ... در کافه ....منتظرم بنشین

دلم می خواهد کسی مرا به یک فنجان قهوه دعوت کند که برایم غریبه ای آشنا باشد آنچنانکه وقتی از کافه بیرون می زنیم حتی مسیرهایمان مشترک نباشد تا آنجا که وقتی از در کافه از هم جدا شدیم پشت سرش را هم نگاه نکند و قول دهد که هرگز به رویش نخواهد آورد که روزی با من میزی را در کافه ای شریک شده است و حرفهایم را گوش شنوایی بوده است و از شما چه پنهان بغضی و حلقه اشکی را هم دیده و در کنج دلش خاک کرده است

دلم می خواهد کسی مرا به یک فنجان قهوه دعوت کند در این روزهای خرداد که دلم سخت معلق است ، که قلبم سخت گرفته است و چیزی نمانده به ترکیدن بغضم

دلم می خواهد کسی این روزها مرا به یک فنجان قهوه دعوت کند که رفاقت را بلد باشد و تنها قد یک ساعت و به وسعت کافه ای کوچک و پرت در این شهر ، به من و واگویه هایم دل دهد رفیقانه ، همین !

3 comments:

Anonymous said...

salam, ba man ye ghahve mikhori?
man daghighan ye gharibeye nime ashna hastam, be har hal nemigam kiam ta ye zarre ham be khodet sakhti bedi vase residan be ye joft goosh e shenava ke pas az kharej shodan az kafe dobare gom o goor beshe

Anonymous said...

عجب جراتي داري حنا خانوم كه انقدر راحت ميتوني حرف دلت رو بزني. خوشبحالت
حدود يكسال هست كه وبگردي ميكنم ولي وبلاگ نويسي به جرات تو نديدم.خوشبحالت.

شپلوتكو said...

agar moshkelet faghat ba ye ghahve khordan o ye joft goosh e shenava hal mishe mitooni roo man hesab koni, harchand ke nabayad entezar dashte bashi ke darket ham bokonam ke iq man too in masael kheili bala nist, proshat midoone,

dar zemn : pool e ghahve ba khodetet agar khasti davatemoon koni.

az taraf e : jenab e shapalootco