Monday, August 06, 2007

جزیرۀ شلوغ


دلشوره بهترین وصف حال الان منه
.........................................................
اوضاع قمر در عقربه ،هزارتا کار با هم روی سرم ریخته، با همه برنامه ریزیهایی که برای انجامشون هست با این حال همه چی قاطیه و این استرس من تموم نشدنی
یادتونه اول بهار گفتم یه لیست طولانی از کارام هست ،همش انجام شد اما بی نتیجه، استادی که می گفت باید اون تحقیق ها رو ارائه بدیم بدون توجه به تحقیق ها نمره ها رو رد کرده
حالم داره بهم می خوره از اینکه عین یابو ازمون کار می کشن بعد هم حتی توجهی نمی کنن حداقل به جای اون همه وقت و هزینه ای که برای اون تحقیق گذاشتم می تونستم کار دیگه ای بکنم که نفعی برام داشته باشه واقعن که
.....................................................
بعضی موقعها بدم می اد از اینکه این همه دلهره لحظه لحظه زندگی ام رو تباه می کنه تو میدویی دنبال زندگی با همه تشویش ها و دل نگرانیها و لحظه های نفس کشیدن رو از دست می دی
یه نفس راحت بی دغدغه سیری چند
بهر حال این شده قانون ِ زندگی و من ازش متنفرم
آینده شده بزرگترین دغدغه مزخرف زندگی من
..........................................................
الان نزدیک به یه هفته است که پلک چشم راستم می پره داره دیوانه ام می کنه هر کاری می کنم خوب نمی شه البته یه دو روزی که ننوشتم بهتر شد اما حالا یه حالت عصبی پیدا کرده جوری که وقتی مضطرب می شم بیشتر می پره
چه می دونم خدا عاقبتمون رو به خیر بگذرونه

9 comments:

Anonymous said...

زدن پلک چشم از قدیم میگن یعنی خبر خوش... راست و دروغش
پای خودشون... برات ارزوی سلامت می کنم

Anonymous said...

قربونت برم مراقب خودت باش! بوس

Anonymous said...

می گن چشم راست که بپره خبر خوبه!!!!! چشم چپ خبر بده

Anonymous said...

سلام واسه اولين بار هستش که پامو در جزيره تنهايي شما مي ذارم.
هر جند که تولد وب لاگت گذشته ولي بازم بهت تبريک ميگم اميدوارم از امروز بتونم هميشه به اين جزيره بيام.

Anonymous said...

سلام
حال و روز بقیه بهتر از تو نیست .این تنگناهای اجتماعی و مقتضیات زندگی بدجوری همه را کلافه و سر درگم کرده است . با مطلبی از یک رمان زنانه بنام شغال آمد به روز هستم .بخوانی و نظرت را بگویی خوشحال می شوم .موفق باشی

Arezou said...

جزیره !؟ چه پرمعنا

Anonymous said...

پرش پلک نداشتی که اون هم حالا داری
بالاخره این استرس ها هم تموم میشه .
من یکی که همچنان در استرس باقی موندم البته با تفاوت در تیک عصبی ...

شایان
صحرای رز

Anonymous said...

استادهاي حقوق همينن ديگه

sanaz said...

بازم؟ این داستان پریدن مال کیه؟ خیلی وقت بود این وری نیومده بودم. هر کی ندونه ، من و تو میدونیم که خیلی از استرس هائی که تو به خودت وارد میکنی...بماند. چه جای این حرف هاست؟به به. چشمم به کامنت مدریشنت روشن. میبیم که از نوتیفایر رسیدی به مدریشن. اینم یه مدلشه.خوش باشی فرزند