Monday, August 27, 2007

خدا حافظ هم جزیره ای


رفتی هم جزیره ای

نمی گم بیرونت کردم می گم خودت نخواستی بمونی
خودت انگاری نمی خواستی با شرایط جزیره دم خور باشی

رفتی هم جزیره ای

همه چی عملاً از ساعت چهار بعد از ظهر جمعه دوم شهریور هشتاد و شش خورشیدی شروع شد و ساعت هشت شب اون روز همه چی تموم شده بود من از رفتن خاطره ها گیج بودم و تو از نداشتن جواب سئوالهای من منگ
این بار دیگه دست من نبود که چشمهام رو روی اشتباهات،آسون ببندم
عزیزم این بار آنچنان گندی زدی که ساکنان جزیره به رفتن مجبورت کردن
باید می رفتی
جزیرۀ تنهایی ساده من جایی برای تو دیگه نداشت ، حتی یه جای کوچولو که بتونی یواشکی توش زندگی کنی
حنا دیگه باید بزرگ شه، حنا زیادی کودکی کرد با تویی که فقط بهم خندیدی و من همه ریشخندهات رو لبخند دیدم ،
عزیزم
امروز که پنجم شهریور هشتاد و ششه من سه روز رو با بدترین شرایط گذروندم
دیگه با خودم می خوام کنار بیام دیگه شدی قد یه چمدون عزیزم
الان توی ساک سفری بزرگه جا شدی
نزدیک به پونصد ششصد تا عکس، بیشتر از بیست ساعت فیلم و قد همه این سالها نوشته و قلمی و یادگاری و هدیه همه رفتن توی ساک سفری بزرگه
دیگه آماده دیپورت شدن از جزیره ای عزیزم
من با خودم کنار می آم چونکه می دونم بهترین تصمیم رو گرفتم من توی تموم این سالها بهت خیلی فرصت دادم هر بار چشمهام رو بستم و به دل ساده ام امید دادم اما این دیگه خونه آخرش بود
خداحافظ هم جزیره ای
خدا حافظ مرد اول زندگی من
خداحافظ نارفیق ترین به ظاهر رفیق
من سر پام
و به کمک رفقای ماهم و مامان و بابای گلم سر پا می مونم
تو رو هم سپردم به خودش
خودش تموم این لحظه ها و ثانیه ها رو دیده و شاهد بوده و می دونه که من چی میگم تنها کسیکه حالم رو میدونه خدای منه پس میسپرم به خودش و برات آروزی خوشبختی نمی کنم ، من تموم ثانیه های این سالها رو ازت طلبکارم آقای وکیل
مطمئن باش که اگه عدالتی هم هست یه روزی یه جایی می بینمت که خوردی زمین
حیف ِ همه پستهایی که از ته وجودم برات این جا نوشتم
نترس هیچ کدوم رو پاک نمی کنم
من تو روهم پاک نمی کنم
تو ته ته ته یه جایی توی قرقره خاطراتم می مونی تا اسمت رو بذارم تجربه
حالا جزیره واقعن تنهاست از اول هم بود ولی من انگار زیادی خر بودم
عیبی نداره
رفقا دعا کنید که این بغض لعنتی تموم شه
دعا کنید نسبت به همه اونچه گذشت سنگ شم
کمک کنید بلند شم
ساناز ، پروشات ، مریمی و فابی گلم اگه نبودید این پست رو حالا حالا ها نمی توستم این اندازه راحت و تخلیه شده بنویسم ممنون بابت اینکه این چند روز باهام بودید
مامان گلم غصه نخور زمان می بره اما بر میگردم به زندگی
تو رو خدا سر سجاده برام گریه نکن به خاطره تو هم که شده قول می دم ظرف چند ماه اینده همون حنای شاد و شیطون رو دوباره ببینی
خدایی فقط دیگه نمی خوام گریه کنم اشکهام رو خشک کن خواهش می کنم
کمک کن بتونم از این همه خاطره با بار سبکتری عبور کنم
کمک کن تا همه این خیابونها و کافه ها و کنج همه این خاطره ها برام بی رنگ شه
فقط همین
خب دیگه امیدوارم دیگه ازت ننویسم امیدوارم از تو برای بهتر زندگی کردن استفاده کنم
من برای این تجربه بد هزینه دادم پس چاره ای جز نفع بردن ازش ندارم
پس
خداحافظ تجربه بزرگ زندگی من

12 comments:

Anonymous said...

من همچین تجربه ای داشتم.زندگی ادامه پیدا می کنه با اون یا بدون اون

Anonymous said...

من همچین تجربه ای داشتم.زندگی ادامه پیدا می کنه با اون یا بدون اون

sanaz said...

حنا خانوم. گل دختر. نظر اول رو خودم دارم برات میذارم و فکر نمیکردم به این زودی پست بذاری و خلاصه دیگه. راستش چی بگم؟ بریم از روش رد شیم؟ گفتنی ها رو اینجا نمیگم. راستش فکر کنم ساک سفری هم زیاده براش. خلاصه اش کن به یه کیسه فریزر اگه میتونی.

Proshat said...

خداحافظ همجزیره ای سابق...
سلام حنای جدید
گوش کن... تو اینجا میاستی و ما کنار تو میایستیم... به قول انگلیسیها
His loss, your gain

Anonymous said...

doostaaaaaaaaam chi shodi? mazerat ke enghadr dir behet sar zadam, chetori alan? barat doa mikonam va energy e mosbat mifrestam. doroste man majazi hastam! ama age doost dari baham harf bezanim behem khabar bede doost joon. hame jure hastam bahaat

adaughterofpersia said...

مهمترین توصیه ای که من در این شرایط دارم برای خودم و همه اینه که از بالا یه بار کل رابطه رو نگاه بندازیم و تحلیل ش کنیم و سعی کنیم نقاط ضعفشو پیدا کنیم.اولش مسلمن تا چند روز این کار امکانپذیر نیس بخاطر شوک وارد شده ؛اما هر وقت آروم شدی اینو فراموش نکن دوست من.

Anonymous said...

agar be khay zarfe chadn mahe dige khob beshi va halet behtar beshe , ta oon moghe khodet ro az beyn bordi
tavakol kon be khoda
bye

Anonymous said...

hal o ahvalet chetore? yek khabari bede az khodet

Anonymous said...

سلام . اگه منظور این پست رو درست فهمیده باشم تا حدی متاسفم به خاطر زمانی که صرف شد ! تحمل کن و قوی باش ! آماده ایم برای هرچی که ممکنه از دستمون بر بیاد حتی اگه قدر این باشه که باهم دوتا فنجون قهوه بخوریم ... شماره مون رو برات ای میل میکنم از دیدنت خوشحال خواهم شد اینو جدی میگم !

امیدوارم همه چیز به سمتی پیش بره که بهتره . به امیددیدار

آلوچه خانوم - آناهیتا

Anonymous said...

کامنت دومم فکر کنم پرید
اینو میگفتم که بخاطر ناراحت شدن یا نشدن هیچ کس به خودت فشار نیار سعی نکن که گریه نکنی تو باید مثل کسی که عزیزی از دست داده سوگواری کنی باید این مرحله رو پشت سر بذاری تا بتونی با جای خالی رابطه از دست رفته کنار بیای !


همه اینها بعدترها اسمش می شه یک تجربه . همین !

Anonymous said...

کامنت دومم فکر کنم پرید
اینو میگفتم که بخاطر ناراحت شدن یا نشدن هیچ کس به خودت فشار نیار سعی نکن که گریه نکنی تو باید مثل کسی که عزیزی از دست داده سوگواری کنی باید این مرحله رو پشت سر بذاری تا بتونی با جای خالی رابطه از دست رفته کنار بیای !


همه اینها بعدترها اسمش می شه یک تجربه . همین !

آلوچه خانوم - آناهیتا

sanaz said...

عجب نظر اولی!!! جون خودم و عمع جان بزرگه ام.