Saturday, July 04, 2009

کابوس

سه روز پیش تولدم بود، یادم رفت اینجا بنویسم یادش بخیر تولدهای قبل از یک ماه جلوتر همیشه روز شمار میذاشتم اما حالا خیلی اوضاع فرق کرده، حالم خوب نیست ،اصلن خوب نیست، کارهام بدجوری بهم گره خورده ،روزهای بدی رو دارم می گذرونم، یه حس نفرت مزمن از زندگی داره خفه ام می کنه، سر جام نیستم، زندگی داره به صفر ختم میشه ومن بد جوری نگرانم ، برام دعا کنید خواهش می کنم دعا کنید تا برگردم به همون روال سابق، می دونم یه اشتباه گنده کردم که دارم تاوان پس می دم اما دلم می خواد این تاوان مسخره تموم شه ،می دونی ادمها یه ظرفیتی دارن که با صبر شاید بشه یه کمی بالاترش هم برد، اما مال من دیگه آخرشه دیگه نا ندارم که تحمل کنم دلم نمی خواد بگم کم آوردم اما خسته شدم آره خسته ام خیلی خسته ،کاش همش یه کابوس بد بود که یهو تموم می شد، رفقا تو رو خدا فقط زنگ نزنید برای کنجکاوی، چون حوصله تعریف کردن هم ندارم ، فقط دعا کنید از این کابوس بیدار شم

1 comment:

maryam goli said...

khob aval az hame doostam tafalodet mobarak manam delam tang shode baraye un lahzehshomariha vase tavalodo gharara barnamehaye khoobi ke dashtim enshalah be zoodi har2moon azad mishim badesh ye tavalode khoobe 2nafare migirim ke too in sale mozakhraf hadeaghal ye khatereye khoob dashte bashim