Saturday, December 23, 2006

رسم شب یلدایی جزیره


آقا از فردای شب یلدا هر چی وبلاگ گردی کردیم این بازی رو دیدیم بعد هی صبر کردیم هی صبر کردیم هی صبرکردیم تا یکی هم ما رو به این بازی دعوت کنه که دیدیم نه بابا هیشکی ما رو دوست نداره در نتیجه ماهم در یک اقدام عصبانیانه و ابتکارانه بر این امر مصمم گشتیم که خودمان ، خودمان را دعوت کنیم و البته بعد از آن رفقایمان را که انگار از بد روزگار آنها را هم هیشکی دوست نداشته است
حال بشنوید از خصوصیات خامسه اینجانب:
یکم
از سال اول دبیرستان تا سال چهارم بعد از تعطیلی دبیرستان باید منتظره ساناز می موندم تا بیاد من رو از خیابون عباس آباد رد کنه برسونه اون ور خیابون به ماشین مامانم و تا همین الان به این فکر می کنم که خب چرا مامان نمی اومده دم مدرسه واسته تا من مجبور نباشم با به یاد آوری خاطره ده سال پیش دچار احساس تیتیش بودن بشم
دوم
عروسکهای نرم وچاق و هر چیزی که نرم باشه مثل نی نی بالشم که شبها بغلم می گیرم می خوابم ، ماکارونی ، مرغ کنتاکی ، کباب روزنامه ای، کفش و لباس خریدن به حد مرگبار به نحوی که اگه فصل عوض بشه و من چیزی نخریده باشم به حد سکته می رسم ، تعریف بی مزه ترین جک دنیا با آنچان خنده ای که اگه بشنوید ناخودآگاه ریسه می رید ، افتادن به خط خنده به نحوه بی وقفه طوریکه عمرن بتونید جلوم رو بگیرید، حداقل هفته ای یک بار گوگوش و زیبا شیرازی و شهیار قنبری گوش دادن و بر قرار ساختن سخنرانیهای فمنیستانه در میان فامیل و البته پای ثابت همه سینما رفتن ها ،همۀ اون چیزیایی که اگه همه رو با هم به رفقای من بگید اولین چیزی که بهتون می گن اینه که اِ داری در مورد حنا حرف می زنی
سوم
با رفیقی نامزدم و قراره باهاش مزدوج بشم که از 7 روز هفته دقیقن 8 روز و 24 ساعت و 59 دقیقه اش رو باهاش قهرم و از هر 5 بار تلفن صحبت کردنه روزانه 120 بار بهش می گم ازت متنفرم و حالم ازت بهم می خوره تا اون حدی که وسط سرمای زمستون در حالیکه از سوز برف متنفرم و در حالیکه شبش باهاش قهر جانانه ای کردم مریم ِ گلم رو از دهکده المپیک می کشم میرداماد تا با همه پولی که بابت اولین کارم گرفتم بتونم بهترین پیرهن مردونه ای رو که میشه براش بخرم
حالا حتمن می تونید حدس بزنید که چرا با همه این اظهار تنفر، اون 6 ساله که می خواد با من هم جزیره بشه
البته در خُل بودن من که شکی نیست
چهارم
راستی من دانشجوی دکترای حقوق جزام باور می کنید رفقام که هنوز باورنمی کنن
و پنجم
وزن کم کردن از 65 کیلو به فقط 64 کیلو بزرگتری آرزوی منه
...............................
حالا با همه اینا قول میدید که هنوز با من دوست بمونید
........................
راستی منم ساناز، پروشات ، شبدری جونم اگه بتونه بنویسه ، آیتک گلم که خیلی وقته ننوشته و من دلم براش یه ذره شده و زلال پرست خوبم رو به این افشاسازی هیجان انگیز دعوت می کنم

12 comments:

shabnam said...

vaaaay khoda mordam az khande darbareye oon ghahre haftegi o davaye 24 saate ... Hanna joon movafagh bashi khanoom ...shad bashi ...shabnam

Anonymous said...

افشاگری هات خیلی جالب بودن... یه چیزی: به نامزدت بگو دوستش داری .. و اینقدر هم باهاش قهر نکن.. می دونستم دوست داری بازی رو حتما دعوتت می کردم.خوبه که حالا خودت نوشتی.موفق باشی.

زلال پرست said...

سلام...خيلي جالب بودن ولي خداييش نامزدت عجب تحملي داره ها! ممنونم از دعوتت به بازي چون تو اينبار دعوتم كردي به دعوتت لبيك ميگم و بيا ببين! زلال پرست

sanaz said...

ببینم کجا باید جواب داد؟

Anonymous said...

doostam man ba hameye in chizaee ke gofti bazam bahat doost mimoonam & az inke dooste goli mese to daram khoshhalam

Proshat said...

سلام
ساناز بالاخره نوشته من هم نوشتم
خوبی؟
افشاگر بزرگ؟

Anonymous said...

حنا جوونم عجب این قسمت سوم بدلم نشست ...
من که هنوز دلم میخواد باهات رفیق باشم ... از اینکه همیشه به من لطف داری ممنونم

Anonymous said...

in sanaz chi kar kard
???/
fogh gereft ya hanuz dare mikhune?
:D
bia vakil man bosho plz!

Anonymous said...

سلام حناجون
از اعتراف های یلدایی تو خیلی خوشم اومد، من که اگر دوستت بودم بعد از خوندن این اعتراف ها بیشتر از قبل دوست داشتم.
آخرش هم اینکه قول می دم بعد از آغاز زندگی با نامزد جون، اخلاقت یک کم بهتر می شه و دیگه اینقدر گیر نمی دی بهش. منکه بعد از ازدواج آدم شدم

Anonymous said...

سلام و شب بخیر
من آن عکس را از سایت مربوط به فیلم مورد اشاره گرفتم و متوجه منظورت نشدم که گفتی چرا عکس خانم اویسی را گذاشتی .خانم اویسی را من نمی شناسم .این خانم اویسی کیست و چه صیغه ایست

Anonymous said...

سلام. من هميشه اسم و لينك اينجا رو خيلي جا ها ديده بودم. ولي نمي دونم چرا تا حال نيومده بودم اينجا. شايد هم يه بار اومدم ولي يادم نمونده. به هر حال خوشحالم كه اومدم. از اين به بعد اگه اجازه بدين بيشتر ميام. در ضمن شما كه دانشجوي دكتراي حقوق جزايي هستين مي تونين من رو در خصوص يك مسئله حقوقي راهنمايي كنين.
شاد باشين

Anonymous said...

محمد میعاد جان منظرم خانم عبیسی بود افرین عبیسی
اگه درست یادم مونده باشه خودت عکسش رو گذاشته بودی نه؟
شهاب جان خوش اومدی لطفن ادرس وبلاگت رو بذار تا به ليست هم جزيره اي هام اضافه ات كنم