زمان ومکان : یازدهم فروردین ماه امسال بود از ظهر با دوست جون بیرون بودم گردش ما تا شب طول کشید به مامان اس ام اس زدم که ما برای شام هم نمی اییم . از مامان جوابی نیومد مجبور شدم زنگ بزنم گفت مگه اس ام اس من رو نگرفتی ؟ گفتم نه و اون روز گذشت
زمان و مکان : امروز شانزدهم فروردین ماه توی دفتر نشستم و دارم کارام رو می کنم یه دفعه متوجه موبایلم می شم میبینم یه اس ام اس از مامان اومده که فقط نوشته : باشه دخملی مواظب خودتون باشید! با مامان که اون ور دفتر نشسته و داره با بابا در مورد هوای قاطی این روزها حرف می زنه نگاه می کنم و میگم مامان اس ام اس دادی به من !! مامان میگه نه چطور مگه !؟می گم هیچی گرفتم چی شد ! فقط یه خورده این سیستم مخابراتی سریع منو کشته همین
زمان و مکان : امروز شانزدهم فروردین ماه توی دفتر نشستم و دارم کارام رو می کنم یه دفعه متوجه موبایلم می شم میبینم یه اس ام اس از مامان اومده که فقط نوشته : باشه دخملی مواظب خودتون باشید! با مامان که اون ور دفتر نشسته و داره با بابا در مورد هوای قاطی این روزها حرف می زنه نگاه می کنم و میگم مامان اس ام اس دادی به من !! مامان میگه نه چطور مگه !؟می گم هیچی گرفتم چی شد ! فقط یه خورده این سیستم مخابراتی سریع منو کشته همین
No comments:
Post a Comment