Thursday, August 06, 2009

استعفا

تمام شد

از شغل مزخرفی که بعد از یه انتخاب احمقانه سراغش رفته بودم استعفا دادم و حالا می تونم بگم برگشتم به جای خودم به همون جایی که از اول باید توش می موندم
یه حس جالبی دارم پر از خوش حالی ام ، اما انگار گنگ هم هستم نمی دونم چرا باید این جوری می شد با این حال خدا رو روزی صد بار شکر می کنم که تونستم بی دردسر البته فعلن بی دردسر ازش خارج شم خدا کنه واقعن تبعات مزخرفی برام نداشته باشه !
............................................
از هجدهم خرداد ماه که تصمیم مهم ام رو گرفتم تا امروز که پانزدهم مرداد ماهه روزها خیلی بد گذشت خیلی بد، هر روز و هر شب با یه اتفاق یه دردسر ، خیلی ها رو هم این وسط شناختم اونایی که نتونستن توی لحظه های سخت کنارم باشن و جاخالی دادن و رفتن
برات متاسفم رفیق
برای خودم هم متاسفم به خاطر یادگاری نوشتن روی دیوار تو
....................................................
باید بیفتم روی رساله و مقاله ها باید تموم شن این آمار گیری از زندان بدترین قسمتشه که حالم ازش بهم می خوره اگه آمارها درست نشه یدیختم رساله رو هوا میمونه
................................................................
حالم خوبه فک می کنم که حالم خوبه خیلی بهتر از قبل
مرسی خدا

1 comment:

sara said...

ببین این خیلی مهمه که آدم بتونه یه تصمیم رو اجرا کنه توی زندگیش همون گرفتنش و عمل کردن بهش یه پروسه عظیمی باید خیلی خیلی به خودت افتخار کنی..