Thursday, November 16, 2006

جزیره وحشت


صبح بود مامان گفت من تا امیر آباد میرسونمت از اونجا راحت میری انقلاب الان چند وقتی هست که دیگه از ولیعصر نمی رم گفتم اگه مامان ببره چرا که نه
با خیال راحت سوار ماشین شدم تازه یه ذره هم ترافیک بود و موندن ما توی ماشین یه مقداری هم طول کشید به وسطهای امیر آباد که رسیدیم به مامان گفتم که من رو پیاده کنه دیگه از اینجا میرم بای بای کردیم و مامان گاز ماشین روگرفت و رفت
شب شد برگشتم خونه دیدم مامان و بابا می خندن گقتم چی شده عیب و ایراد دارم مامان گفت نه میدونی صبح که رسوندمت توی اون 20 دقیقه که توی ماشین بودیم چی با ما توی ماشین بوده یهو احساس کردم که باید بترسم با هیجان بی اندازه گفتم نه چی
مامان گفت وقتی تو رو گذاشتم و برگشتم توی خونه و ماشین رو توی پارکینگ گذاشتم و پیاده شدم دیدم روی صندلی عقب یه گربه لمیده و همین جوری من رو داره نگاه میکنه بعد تندی به بابات گفتم و با هزار بد بختی آوردیمش بیرون مگه بیرون می اومد
منو می گید دیگه نمیشنیدم مامان چی میگه فقط داشتم تصور می کردم که اگه در حین رانندگی گربه هه یهو صداش در می اومد یا یهو می پرید من مطمئناً در جا سکته می کردم مامان هم حتمن حول می شد و فرمون از دستش در می رفت چون حتی اگه تصور کنیم مامان من خیلی هم شجاع باشه حتمن با جیغ من شوکه میشد بدون شک تصادف می کردیم حالا من موندم چرا گربه هه صداش در نیومده دیدی یه گربه رو هر جا که باشه وقتی میبینی یهو فرار می کنه مطمئناً وا نمی سته تو رو نگاه کنه پس حتمن خدا خیلی بهمون رحم کرده که این گربه هه هم درجا شوکه شده بوده شاید هم بدبخت ازاینکه دیده بدون استفاده ازپاهاش حرکت می کنه ذوق مرگ شده و زبونش بند اومده بوده بهر حال هر کوفتی که بوده خدارو شکر اونم هزار بار چون من حتی از تصورش هم چندشم داره میشه
بهر حال بابا رو زور کردم که باید بری ماشین رو بشوری وگرنه هزار تا مرض میگیریم بابا هم این کارو کرد ولی مگه من راضی می شدم هر بار قرار بود برم توی ماشین هزار تا بهونه می آوردم که من عقب نمیشینم
50 بار هم مامان خانوم رو شماتت کردم که آخه برای چی وقتی ماشین رو توی پارکینگ میذاری پنجره رو بالا نمی کشی بهرحال اون قد ما گفتیم که رفتن رو کش صندلی های ماشین رو عوض کردن حالا به نظر شما همه چی تمیزه
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من که میگم نه
چرا این اتفاقها برای دوست جون گربه دوست ما ساناز خانوم نمی افته و برای من بد بخت می افته
خدا داند
و ذکر امروز
خدا نسل هر چی گربه ای رو که دزدکی می آد توی ماشین بشر بر داره
آمین یا رب العالمین

1 comment:

sanaz said...

اییییییییییی جان ن ن پیشوووو!!!! که کاش من اونجا بودم و اون پیشی یه معوئی میکرد و من تو رو میدیدم با قیافه ات. خیلی باحالی