Wednesday, November 29, 2006

جزیره دیوانه دیوانه دیوانه


توی اتاق با مانتو مدرسه نشستم که میبینم اخوی وارد اتاق شد با دو تا قمه توی دستش من باورم نمی شه کاری که نه تنها از برادر من بعیده بلکه باور نکردنیه من از تعجب دارم شاخ در می آرم که میبینم قمه ها رو به من میده و میگه که مهمون داریم پاشو باید جمع و جور کنیم
نمی دونم چرا مامانینا نیستن یعنی کجان چرا ما 2 تا تنهاییم
من میدوم توی اتاق دوست ندارم مهمونها رو ببینم که یهو زنگ می زنن اخوی داد می زنه که اومدن، من تندی زنگ می زنم به پلیس 110 حالا چرا، نمی دونم، حتمن از ترس این مهمونها، یه عالمه ان، همشون میآن تو، بعد من می فهمم که اینا فامیلهای شوهرم هستن، پس اگه شوهر دارم شوهرم کو، همشون لبخند میزنن و می گن که گروه موزیک هم داره میآد، من خیلی می ترسم میرم توی اتاقم کتاب تاریخم رو دستم می گیرم شروع می کنم به حفظ کردن همه می گن حالا نمی شه درس نخونی امتحانه دکترا یه سال دیگه است، که یهو امید میگه بیا گروه موزیک اومدن میبینم که دختر دایی هام هم جزو فامیلهای شوهر توی خونه ما هستن و زودی از ترس گروه موزیک می رن روسری هاشون رو سرشون می کنن میگم چرا روسری سرتون میکنین جواب میدن آخه حرامه
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من میام تو ولی می بینم که به جای گروه موزیک پلیس 110 اومده توی خونه و امید می گه قمه ها رو بیارین من خوش حال می شم که قمه ها دست منه زودی قمه ها رو میارم و بعد به امید می گم آخیش میشه دیگه راحت جلوی اینا ماتیک زد بعد شروع می کنم به ماتیک زدن در حالی که توی دست دیگه ام یه قمه خیلی بزرگه پلیس می گه مامان و بابا تون دست ما بودن تحویلشون بگیرین، امید میگه برو دم پنجره دارن بوق می زنن من میرم دم پنجره می بینم که شبدر توی یه بنز کوپه نشسته می گه بدو بیا بریم مدرسه من با قمه ها میرم پایین که
.......
ساعتم زنگ میزنه
من از خواب بیدار می شم
آخیش همش خواب بود
رفقا اینا چی بود من دیدم به خدا شبش فقط یه تست ژامبون دست سازه خودم رو خورده بودم اما قبل خواب صدای آمریکا رو کامل گوش دادم ، چند تا سایت خبری خوندم ، وبلاگ گردی کردم و بعد خوابیدم
چرا اینجوری شد
این پست رو نوشتم تا تنها خواب مشوّش زندگی ام برای همیشه یادم بمونه خدا شاهده توی زندگیم اینقدر خواب چپندر قیچی ندیده بودم
خدارو شکر خواب بود زندگی توی این جزیره این جور خوابهارو هم می طلبه دیگه ،من میگم اگه صدامو نشنوید جزیره رو آب گرفته حالا هی پشت گوش بندازید اگه هیچی هم توی این جزیره منو نکُشه حتمن من با یکی از این خوابها خواب به خواب میرم یا حداقل یه سکته ناقص میزنم
!

6 comments:

Anonymous said...

اونجای خوابت که من تو بنز بودم خیلی کیف داشته ها.بازم از این خوابا برام ببین .

زلال پرست said...

سلام خانومي ...من هنوز وبلاگتونخوندم اما بعضي از نوشته هاتو يه نگاه انداختم .از قلمت خوشم اومد.راستي به زلال پرست هم خوش اومدي

Proshat said...

بچه خوب یک کم بخور آخه!!! شوخی کردم. میدونی باید برم به فروید بگم بیاد تو رو روانکاوی کنه مادر

Parham said...

خدا را شكر كه خواب بوده ، خواب از اين مشوش تر هم هست ، اما انشاا... سراغت نياد ;)

راستي جمله توي Interest توي پروفايلت جالب بود ، خيلي جالب !

# بخونم...بدونم...ببینم...نترسم

Anonymous said...

سلام خانمي...ممنونم كه به زلال پرست مياي .من به شما لينك دادم ولي چون بلاگ رولينگ مشكل داشت فعلن اسم خودتو نوشتم)HanA)...
دراسرع وقت اسم وبلاگتو مي گذارم...در ضمن خوشحالم از اينكه وبلاگتو ديدم .دنياي زيبايي داري!زلال پرست
http://zolalparast3.blogspot.com

sanaz said...

ااااا. یه چند روز نیومدم ها. ببین چه خبره اینجا. عجب برو بیائی. همه هم به نظر میاد فامیل شوهرن و دیگه دیگه... میگم تو اون خوابت تکلیف قمه ها معلوم نشد؟ بعدشم دیگه چه عرض الیم!!! ما همچنان اندر خم همون کوچه قبلیه ایم و شما تند تند تو این کوچه ها ویراژ بده باشه؟ فعلا بای. چقدر مزخرف گفتم!!!