Wednesday, January 24, 2007

کجایی


شبه از بیرون صدای نوحه می آد
می دونم که حال ِ امشبم هیچ ربطی به این ریتم غم دار نداره
می دونم که حال مزخرفم تقاص خوشی رفیقانه دیشب نیست
میدونم که چرا حالم بده اما انگار دلم نمی خواد به روی خودم بیارم یه جورای خوشگلی دارم سر خودم رو کلاه میذارم یه جورای تابلویی می دونم که این عق زدن به زندگی ام داره از کجا می آد
امروز باز از خودم پرسیدم که داری کجا میری،اصلن شد یه بار بگی که چرا داری می ری، نه، نشد دیگه
تا کی می خوای سر تو بکنی توی برف تا کی می خوای ادای این رو درآری که همه چی مرتبه در حالیکه نیست
عزیرم نیست این رو بفهم، خواهش میکنم این خوش بینی رو بذار کنار مگه نمیبینی
همیشه دیر، همیشه با تاخیر، همیشه بی توضیح و تو همیشه قانع
دلم «جزیرۀ» قمیشی رو می خواد یا نه« دوستم داشته باش» شهیار قنبری رو شاید هم دلت گوگوش می خواد
دلم می خواد 10 سال برگردم عقب اونم با تموم سرعتِ ممکن و همه چی از اول
دلم یه جزیره واقعی می خواد یه جا، بی هم جزیره ای، بی هر جنبنده ای، بار سفرم هم هیچ ِ هیچ ِ هیچ
وای چی میشد این جزیره کذایی فقط برای امشب هم که شده واقعی می شد
سرم درد می کنه از بس فکر کردم موهام هم درد گرفتن
کاش خدا هم حرف می زد دلم یه گپ دوستانه با خودش می خواد خیلی سئوال توی کله ام وول می خوره کاش خوابم ببره کاش همه چی یه خواب مضحک باشه
من اصلن امشب خوب نیستم اصلن
این نوحه چرا تموم نمی شه
چرا خونه اینقد امروز ساکته
چرا کوچه عین قبرستونه
خسته ام
گوشی رو هم که بر نمی داری کجایی آخه
بازم که زنگ نزدی باز هم که دیری
مثل همیشه با تاخیر و بی توضیح
رنگ تحول چه رنگیه
با کدوم مداد میشه همیشگی اش کرد
امروز 4 بهمن 85 هست چهارشنبه
اونی که بعدها ، خیلی بعد ها می خونی بدون که حال امشبم بی نظیر نیست فقط کافیه سری به دفترهای بی تعداد قرقره های خاطراتم بندازی، یکیش همیشه زیر تخته، یکیش توی همون جعبه کادویی کنار میزم ، یکیش توی همین کامپیوتر با رمز شخصی سیو شده، پیدا کردن جا سازهای من آسون تر از پیدا کردنه خودمه بخدا راست میگم
منو که پیدا کردی سلام من رو هم بهش برسون دلم برای خودم هم تنگ شده
وای
کجایی چرا زنگ نمیزنی
کاش تو هم کامپیوتر داشتی
کاش تو هم به این جزیره مجازی سر می زدی تنها دفتر خاطرات غیر سری من، همین جاست که تو سراغش هیچ وقت نمی آی
حیف

3 comments:

Anonymous said...

کسی چه می دونه شاید یه روز بیاد و این جا رو بخونه.... امیدوارم بهتر بشه حال و روزت

Anonymous said...

*...

سلام آبجی ،
میدونم که خوب هستی و نیستی !
ولی از طرف خودت میپرسم ، کجایی ؟
ولی یه حیف تلخ کشیدی! میدونم ..
این روزها ، روزهای غریبی هستن ..
بیشتر مراقب خودت باش

یا علی ..

...*

sanaz said...

ای بابا. نشد ما بیایم اینجا و وجدان درد نگیریم که هر وقت این بچه رو میربیم بیرون فرداش بهم میریزه. آی هم جزیره ای کجائی؟ مگه دستم بهت نرسه که این دوست جون منو هی اذیت میکنی. بذار وقتی رفتیم خونتون هی میاد پشت سرت با دوست جونم غیبت میکنم تا دلم خنک شه. جان چقدر من چرت میگم. یادم باشه یه روز که اومدم خونتون و رفتی برام میوه و شربت بیاری یه ناخنکی به جا ساز هات بزنم.( شوخی بود جدی نگیر) این که خودش یه پست شد. بای بای