Sunday, November 09, 2008

تسلسل باطل

وقتی مدرسه می رفتم و مجبور بودم کلّه صبح از جام بلند شم برم مدرسه و بعد ازظهر تا شب درس بخونم و همه اش هم امتحان بدم یادمه که به بابا و مامان می گفتم خوش به حالتون کاش من جای شما بودم ، صبح می رید سر کار و شب برمی گردید راحت و آسوده هیچ مشقی هم ندارید و امتحان هم لازم نیست بدید و نمره تون هم لازم نیست خوب بشه
دوران دانشجویی خیلی بهتر بود حداقل برای من چهار سال لیسانس بهترین سالهای عمرم بود همش عشق و حال، درس خوندن هم فقط برای شب امتحان بود و طی دوره فقط سینما بود و کافه بازی همین و بس ! برای فوق که آماده میشدم همیشه به دختر همسایه که هنوز دانشجو بود حسادتم می شد وقتی صبح ماشینش رو روشن می کرد و با صد قلم آرایش و قر و فر راهی دانشگاه میشد یاد روزهای خوش قدیم ام می افتم و میگفتم خوش به حالت کاش یه دقیقه من جای این دختره بودم
دوران ارشد وقتی بچه های دکتری رو میدیدیم که دروه آموزشی شون تموم شده بود و دو سال تمام برای رساله فرصت داشتند و صاف صاف می گشتن و می تونستن به کار وبارشون برسن حسادتمون می شد و می گفتیم خوش به حالشون چه راحتن
وقتی برای دکتری آماده میشدم بدترین روزهای عمرم بود تا به حال توی عمرتون شده یک ماه هر روز مجبور باشید سه و نیم صبح بلند شید تا متون مزخرف حقوقی رو به انگلیسی کوفتی بخونید ؟ من مجبور بودم ، انواع دردهای عصبی رو توی همون دوران داشتم اون دوران حتی به سوپور محل که همزمان با من بیدار شده بود و صدای جارو کردنش می اومد حسادتم می شدم می گفتم خوش به حالش کاش یه دقیقه جامون عوض می شد
توی دوره دکتری به دوستانی که تونسته بودن توی آزمون مربوط به شغل مورد نظر من قبول بشن حسادتمون میشد مدتها بود این آزمون برگذار نمی شد و ما در حسرت شغل مورد نظرمون بودیم ، یهو همه جی عوض شد و شرایط به نفع بچه های ارشد و دکتری شد و ما تونستیم توی این آزمون پذیرفته شیم ! حالا که به اینجا رسیدیم از بس درگیری و گرفتاری نصیبمون شده که حتی فرصت نکردیم لذت رسیدین به آرزو رو بچشیم
حالا که هر صبح مجبورم دنبال کارهام باشم به دختر دوازده ساله همسایه که هر روز هفت صبح منتظره سرویس دبستان می مونه حسادتم می شه و میگم کاش یه لحظه جامون عوض می شد ! یاد روزهای مدرسه می افتم که به اشتباه فک می کردم بدترین روزهای دنیاست
این انگار یه تسلسل باطله که مدام ادامه پیدا می کنه بدون اینکه من و تو بتونیم متوقف اش بکنیم ! این قدر ندونستن از لحظات زندگی ! میدونم روزهایی می آد که من حسرت همین لحظات پر استرس امروز رو خواهم کشید اما کاش می شد بدون حسرت هم زندگی کرد کاش می شد حسرت لحظات رفته رو نخورد برای این کار فقط باید در لحظه زندگی کنم کاری که برای من آینده نگر سخت ترین کار دنیا ست
...........................................................
آخرین امتحان آی سی دی ال رو هم دادیم اما نه چندان خوب خداکنه قبول شیم که به مدرکش الان بد محتاجیم
..........................................................
هوای این مدلی رو دوست دارم خیلی از رفقا وقتی هوا این اندازه میگیره دلشون هم می گیره اما خوراک پیاده روی و فک کردنه ! کاری که خیلی دوست دارم ! اگه هم نشد بری بیرون ، بتونی یه لیوان بزرگ چایی دستت باشه و زیبا شیرازی گوش کنی و کنج اتاق روی زمین توی یه جای یواشکی بشینی و از پنجره آسمون تیره رو ببینی و فقط فکر کنی
........................................................................
رساله هم چنان در هواست
.........................................................................
ساناز جونم دلم برات تنگ شده اگه ایمیل نمیزنم برای اینه که فرصت نمی کنم اما همیشه توی فکرمی
.........................................................
دوست دارم آبان ماه تموم شه خیلی کش دارو آزار دهنده شده برای من
........................................
همین

2 comments:

Anonymous said...

بنظرم ذات آدم این مدلی که به هر کجا میرسه و یا هر چیزی رو که داره دلش بیشتر میخواد.

sanaz said...

dokhtar e manam delam barat tang shode. inghadr sakht nagir. to unja dari jan midi o man inja daram JAN MIKANAM..... har 2 tamun ham aghlemun kame. moraghebe khodet bash.
in ghadr ham be hame hassodi nakon. alan kehili ha deleshun mikhad jaye to bashan khole....