Monday, September 14, 2009

راز ، کائنات و مخلوقات غیر ضروری

کتاب راز رو خوندم ، نتیجه اینکه « راز » این است : لطفن سر خودتان را در تمام مراحل زندگی کلاه بگذارید ، کلاهی آنقدربزرگ که کم کم وجودش را باور کنید ، آنقدر باور کنید که فکر کنید با این دروغ بزرگ در حال زندگی کردن هستید این زمان است که دنیای دروغین برای شما به باور پذیرترین حقیقت عالم تبدیل میشود و دیگر هیچ کمبودی نداشته و همه چیز بر وفق مراد خواهد بود پس « راز» سه مرحله است ؛ اول - آنچه را می خواهید به کائنات سفارش دهید و دیگر به هیچ چیز دیگری فکر نکنید
دوم - باور کنید که سفارش شما در راه است
سوم - باور کنید آنچه را سفارش داده اید همین حالا دریافت کرده اید و با آن باور زندگی کنید و اصلن از اینکه ممکن است کائنات به ریش شما بخندند فکر نکنید ، احتمالن فقط یک ذره از نگاه بقیه آحاد بشری به اسکیزوفرنی مبتلا شده اید
........................................
توضیحن اینکه من ومریم گلی فقط به اندازه یک نصفه روز این روش رو امتحان کردیم بعد اونقدر نتایج رضایت بخش بود که بلافاصله از ذوق مُردیم و بلند گفتیم : ( ببخشید ولی مجبورم دهنم رو باز کنم ) گوربابای کائنات و ای تو روح هرچی باور پذیریه
.......................................
دندان مبارک رو بعد از یک هفته دست و پنجه نرم کردن باهاش ، با لحاط حس کاملن فمنیستی نگارنده ،سپردیم دست خانم دکتر دندان پزشک و ایشون تشخیص دادن به لزوم درمان مجدد و ترمیم دوبارۀ ریشه و عصب و ما رو در حالیکه چهار ستون بدنمون می لرزید روی صندلی به مدت یک ساعت میخکوب کردند و البته این داستان ادامه دارد
.........................................
فعلن تمام گروه زنان مستقل در حال افسردگی به سر میبرند
مریم گلی اون طرف توی شُک از برگشتن ِ یکی از این مخلوقات غیر ضروری و البته دیوانۀ خداست که پس از سالها هنوز درمان نشده و شاید از دیوانه خانه ای ،جایی فرار کرده اما حس ندامت و پشیمانی از ذره ذره سلولهاش می ریخته که چرا از اول نمونده بوده
سارا هم این طرف هنوز در مالیخولیای عشق اساطیری اش مونده و در حال ذکر گفتن برای بازگشت شکوهمندانۀ ورژن دیگه ای از این مخلوقات غیر ضروریه که از قضا اونم انگار دیوانه ای مجنونی چیزی در این حده که البته سارا هم دست کمی از جنون اون نداره که این چنین گرفتار عشقش شده ، بهر حال دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
و ما هم فعلن نتیجه گرفتیم بهتره دورِ تمام این مخلوقات غیر ضروری جهان آفرینش رو یه دایره بزرگ تا اطلاع ثانوی بکشیم که به سر همتون قسم این مخلوقات غیر ضروری انگار همگی با هم یادشون رفته قرص قرمزهاشون رو روزی سه بار اونم با دوز بالا باید بخورن
......................................
فعلن زندگی در رساله ، مقاله ،پرسشنامه های زندان و سریال های آبکی ای همچون ویکتوریا و سام سون برای ما محدود شده دلمان یه میزان کافه نشینی می خواهد از نوع ویونای پارک پرنس یا فرانسۀ بام گاندی
مریم جان از شُک در بیا، به سارا هم بگو ذکراش رو فعلن فاکتور بگیره که یه میزان کافه نشینی خون ما پایین اومده و باید ندای ما رو کسی لبیک گوید

6 comments:

Anonymous said...

و اون مخلوقات هم لابد واسه این قرص قرمز میخورن که خداوند غیر از جنس مذکر ، جنس مونث رو هم آفرید .
قربونت برم خدا ولی چی میشد اگر این جنس مونث رو نمی آفریدی؟
اون موقع دیگه نه گشت ارشاد داشتیم ، نه عاشقی و اشک و این حرفا داشتیم.
جداً چه خوب میشدا
حالا اگر عمراً جرات داری این پست رو accept
کن

نویسنده یواشکی said...

آفتاب آمد دلیل آفتاب

maryamgoli said...

baba in mesdaghe bareze makhlooghate gheyre zaroori kiye ke inghadr biadabane & darhalike engar basane mobarakeshan badjoori sookhte hamash comment migozarand ke lazem ast dar javabeshoon begam agha agar jense shoma nabood donya dar amno aman zendegi mikard pas omidvaram be zoodi nasletoon az roo zamin bardashte beshe

Anonymous said...

بله . مشخصه کاملا
راستی شما بودید که هر روز اشک میریختید واسه عشقتون یا اون یکی از سه تفنگدار بود؟

Mokhaatabe Khaass said...

سلام
هفته گذشته مبتلا به آنفلازاي مشكوك به خوكي شده بودم
فقط تونستم جند بار آپديت‌ت رو بخونم اما كامنتي نذاشتم. به سه دليل
اوليش، آنفلانزا بود
دو دليل ديگه كه مهم تره رو بمونه وقتي ديدمت مي‌گم
البته مطمئنم خودت حدس مي‌زني چي هستن
لطفاً‌ كمي صبر كن و ...
مواظب خودت باش

Anonymous said...

و این گونه بود که در نهایت دلی شکست و اشکی قطره شد، افتاد و گل یاس لبخندی از روی شیطنت زد تا اقاقیا با غرور سر بلند کند و به سرو بگوید
هنوز زندگی در طپش حکاکی فرهاد است و مخاطب خاص هنوز صدای دلفریب شیرین را از پشت چشمان طناز
وبلاگش میشنود


به هر حال مبارکه