Friday, April 16, 2010

پاره های یک قلمی قدیمی


اینک

تکرار یک قیلوله ی بی بَختک
برای من ِ خواب زده
و اعتمادِ لرزان ِمن
به دروغهای همیشه صادق ِ تو

پایان این غم نامه را تو رقم بزن
که مرگ را آشنایی و
شانه هایت استوار......

ششم اردیبهشت ماه هزار و سیصد وهشتاد و پنج خورشیدی - تهران، بوفه دانشکده حقوق ، ساعت پنج عصر

4 comments:

maryamgoli said...

halam az harchi marde ahmaghe beham mikhore chera ina unhame ehsaso nemifahman??????????

نویسنده یواشکی said...

نمی دونم مریم جونم اگه می دونستم الان یه دختر نبودم

sara said...

بذار بگم این بار من رقم زدم رفتم بی خبر حتی.

گنجشکک اشی مشی said...

دورود/

عزیزم توی بوفه دانشکده حقوق هیچ
افلاطونی نبود که شونه هاش به کار
بهتری به غیر از مرگ بیاد ؟!

این قیلوله ی بی بختک ت رو هستم
شدید .. البته اگه وقتی واسه قیلوله
باشه .. !


وقت خوش ././././././././././.