Friday, September 11, 2009

و باز تو بودی

امروز دیگه حوصله روزمره نگاری ندارم
...........................................
دیشب سعی کردم که بخوابم اما انگار نوشته های این پست جلوم رژه میرفتن و ازم میخواستن که بنویسمشون ، نیم ساعتی گذشت و من هنوز نخوابیده بودم ، داشتم توی خواب روی جزیرۀ یواشکی مینوشتم ، پس چشمام رو باز کردم ، چراغ خواب رو روشن کردم ، خودکار و کاغذ رو برداشتم و هر چی توی فکرم اومده بود رو نوشتم تا یادم نره و فردا صبح یواشکی بذارمشون روی جزیره .
.......................................................
چند شبی هست که حس میکنم با منی
سارا میگه انرژی چیز مهمیه ، باید باورش کرد ، اگه اینطور باشه باید اعتراف کنم که چند شبی هست که داری به سمتم انرژی می فرستی و من اونا رو طبق قانون جذب دریافت می کنم
بارها سعی کردم به چیزی یا کسی دیگه فکر کنم اما هجوم میاری به ذهنم
اگه درسته و داری این چند وقت روی دور تند موج میفرستی خواهش میکنم ، کمترش کن این هجمۀ انرژی رو که دیگه دریافتش داره سخت تر و سخت تر میشه
شهریور ماه بود وقتی که نزدیک به دو سال پیش از یه رابطه طولانی یهو افتادم بیرون ، وقتی پر از خلایی شده بودم که خودم حتی باورش نمیکردم ،وقتی پر از شُک بودم ، تو اومدی ، اونقدر اتفاقی که نفهمیدم چی شد ، اومده بودی ، اما انگار هر دومون آنچنان گاردی برای هم بسته بودیم که حداقل من نفهمیدم که تو خوبی یا بدی ، تو همونی هستی که باید باشی یا نه ، تو اونی هستی که باید بمونی یا نه ، خودت هم نخواستی کمکم کنی ، منم پر از ترس بودم و پر از تردید ، معلق و بی اتکا ، نمیخواستم پُر نشده دوباره دچار خلاء بشم ، پس هنوز به شش ماه نکشیده خودم رو آگاهانه درگیر یه رابطه عاطفی کردم و تو هنوز بودی ، رابطه غلیظ تر میشد ؛ رابطه میرفت تا جدی بشه و تو بودی ،رابطه اونقدر داشت جدی میشد که دیگه حس کردم نباید باشی ، اما تو مونده بودی ، جالب بود که نمیرفتی با اینکه سلامت جواب داده نمیشد ، صدات شنیده نمیشد و حس ات بی جواب می موند
اما اون رابطه یهو از بیخ داغون شد ، یهو همه چی از اون رابطۀ به ظاهر جدی از دست رفت و بی سرو صدا خاموش شد . دوباره شهریور می اومد ؛ دوران خلا ء من ، سرم رو تا بلند کردم که این بار ببینم رنگ خالی بودن من چه رنگییه ، با ز تو بودی
دو سال گذشته بود ، اما تو ومن و همون فاصله انگار تکون نخورده بودن
حالا دیگه حالم از شهریور ماه بهم میخوره
دیگه ماه رمضونی رو که صاف افتاده باشه ته تابستون رو دوست ندارم
وقت های اذونش تکرار حال خوب من نیست
میگم اگه قراره همیشه باشی چرا اینقدر پنهون چر ا اینقدر آروم و بی سر وصدا می مونی
این بازیه یه بام و دو هوا ، این تعلیقی که نمیتونی در موردش درست فک کنی و تصمیم یهویی برای بیرون اومدن ازش بگیری کی تموم میشه
اگه جرات موندن داری چرا مثل همه موندت رو جار نمیزنی
چرا مثل همه واسه بودنت با اونی که می خوای سبقت نمیگیری
این حرکت آسه ای و معلق ات آزار دهنده است می دونی که
اگه قراره بمونی خودت رو نشون بده سایه ات کافی نیست باید حس بشی
اگه هم هنوز وقت موندن ات نرسیده توی این لحظه لحظه ها ذهنت رو از هر چی موندنه ، ذهنت رو از هر چی منه ،خالی کن
تا منم دیگه نشونه ها رو نبینم
...................................................................................
ماه رمضون امسال به خدا قول داه بودم که نشونه ها رو بگیرم و دنبالشون برم غافل از اینکه نشونه ها خودشون مبهم تر ازهمیشه شدن
...............................................................................
امروز صبح با زیبا شیرازی و شهیار قنبری شروع شد توی ظهر به این پست رسید و تا شب باید خدا بخیر کنه
.............................................................................
رفقا این نوشته کاملن مخاطب خاص داشت
اگه اینجا رو میخونه که می دونم میخونه امیدوارم اون قدر اعتماد به نفسش بالا رفته باشه که بفهمه مخاطب خاص خودشه نه هیشکیه دیگه و باز امیدورام که جا خالی نده

4 comments:

Anonymous said...

روش جالبیه
حض نمودیم حسابی
با این میگن آخر زرنگی
آدم به پست اینجوری میده و آخرشم میگه مخاطب خاص داشت
بعدش تو این مدت هر پسری که با آدم صحبتی کرده و یا حتی چتی هم کرده میره تو فکر که
آیا منظورش از آدم خاص من بودم؟
و اینطوری آدم میفهمه تو دل همه کسانیکه اطرافش هستند چی میگذره
خوشم اومد . زرنگی جالب بود
ولی از اونجاییکه ما آخر زرنگی هم هستیم نمیگیم کی هستیم

نویسنده یواشکی said...

خب منکه خوب میدونم شما کی هستی
اماچند تا مساله اولن که زرنگی توی کار نیست چون اولن من با هر کسی چت نمی کنم دوم اینکه با هر کسی هم چت کنم چت کردنش باعث این اوضاع بهم ریخته نمیشه چون مدتهاست که دیگه چهارده سالگی و کودکی رو پشت سر گذاشتم ثالثا نوشته کاملن مخاطب خاص داره با اون همه نشونه،مثل دو سال پیش ،شهریور 86 و حتی یه عالمه کلید واژه که خودش خوب می دونه کدومهاست و آخر اینکه من قلم دوست خودم رو که مدتهاست برام مینویسه میشناسم و در عین حال قلم تند وتیز و پر از اعتماد به نفس شما رو که زود همه رو به خودت میگیری آخر هم اینکه آمارگیر وبلاگ ام خیلی راحت رد پا رفقا رو میگیره و شناسایی دوستان کاری نداره شما که خودت این کاره ای

maryamgoli said...

baba mokhatabe khas lotfan javab bede dige

نویسنده یواشکی said...

مریم جان مگه شما انتظار داری جوابی هم داده بشه