Thursday, April 08, 2010

چند نمونه ملموس از پست قبل

امروز بالاخره رفتم مو هامو کوتاه کردم مدل پینکی تازه وسوسه شدم که یه هایلایت استخونی هم بزنم اما بازم گفتم باشه بعد ، بعضی موقع ها فک می کنم من اصلن برای موی بلند ساخته نشدم این مدلی حالم خیلی بهتره
...........................................
بازم از جَم ِ تخت طاووس تا ولیعصر توی یه هوای بی نظیر بهاری پیاده اومدم از جم اومدم به سمت مفتح بعد به سمت هفت تیر و از اون جا به سمت ولیعصر هنوزم مفتح نبش انقلاب رو حتی نمی تونم نگاه کنم هنوزم وقتی به کریمخان میرسم سر خردمند تند تر می رم و هنوز انگار توی این مسیر تنها نیستم
............................................
مدیونی اگه فک کنی من به قصد و غرضی این مسیر رو پیاده رفتم ها نه فقط خواستم یه کم پیاده روی کرده باشم و همین، مگه نه
...........................................
امروز صبح باز جای پاهات رو دیدم توی اون دنیای الکی ، این اومد و رفت های هر دو ماه یکبار یعنی هنوز نشده اون چیزی که باید بشه یعنی هنوز درد هیچکسی باهاته یعنی هنوز فقط یه نفر رکورد این دو ماه رو شکونده و یعنی هنوز یا نیومده یا اگه هم اومده رفته، این غرور تموم نشده شایدم یکی اون غرور رو له کرده یا داشته له می کرده تو باز جا خالی دادی ، نمی دونم اما دلم برات می سوزه از اینکه روزی مال کسی هستی که هیچ وقت متعلق به تو نخواهد بود اینکه اون روز هم باز با او هستی ولی هنوز برای هیچکسی
.........................................
پاراگراف بالا هیچ مخاطبی توی این جزیره نداره ، خیالم راحته که نمی خونی وبه قول خودت فرصت این کارها رونداری ، می نویسم برای دلم
..........................................
این محافظه کاری ای که دچارش شدم برام علامت سئوالیه که نمیدونم چه کنمش کاش راه حلش پیداشه
.........................................
یکی از اقوام اناث نسبی پست قبل رو خونده می گه من باورم نمی شه که اکثر آقایون تحصیل کرده اینقد احمق باشن می گم عزیزم باورت شه همین مدلی ان
چند مثال ملموس

یکی شون با مدرک کارشناسی ارشد توی یکی از رشته های مهندسی به من گفت من با شما الان دارم صحبت می کنم اما نظر خانواده برام شرطه اگه مامانم و خواهرم بعد از تحقیق بگن نه من بی چون و چرا قبول می کنم من همون جا گفتم موفق باشی عسلم شما با مامانت اینا عروسی کنی بیتره
فک کن مامان اش و آبجی اش قرار بود در موردم تحقیق هم بکنن بعد دلیل رو بشنو گفت خب آخه شما با اونا بیشتر می ری و میای دیگه
بخورم این حس مردونه ات رو آقا جان
بعد داشته باش این طرز تفکر این آقایون دکتر ، مهندس و وکیل رو ؛ دنبال دوست د خ ت ر هستن اما زنشون رو از روش دیگه ای انتخاب می کنن یعنی با مشارکت خانواده بعد
می دونی جالبیه این اقایونی که با دوست د خ ت ر شون ( که حالا دقیقن هم به فاکتور هاشون نزدیکه ) ازدواج نمی کنن چیه اینکه میرن با دختری ازدواج می کنن که دوست د خ ت ر یکی دیگه بوده اما چون مامان جونشون انتخاب کرده حتمن سِلِکت بی نظیریه

اون یکی با مدرک فوق لیسانس توی یه رشته هیجان اگیز به مریم گلی گفته بود خب بهتره در دفتر رو ببندی و توی خونه بشینی خیلی هم بهتره یعنی چی که با مردهای غریبه توی دفتر کار میکنی

وکیل مملکت به من گفت دکتری که برای خودت دکتری نمی شه هم مهریه بخوای هم حق اشتغال
حالا باید خودش رو میدیدی به این سوی چراغ یه قرون می ذاشتی کف دستش از بس داغان بود و به نظرم حتی دچار بیماری روحی چون بی اندازه دچا رعدم اعتماد به نفس توی کار و روابط اجتماعی اش بود اما به من که رسیده بود اعتماد به نفس شده بود قد تیم ملی نه بوندس لیگا ، با یه خانواده ای که قد جلبک فهم و شعور نداشتن و خودش دقیقن جیب راستش یه جیب چپش سلام میرسوند از بس همه چی اش رو به راه بود

یکی دیگه از این مهندسین شریف برگشته به یکی از دوستام ( که هم سردفتره هم قاچاقی وکالت می کنه هم فوق لیسانسه و هم یه سری فضایل دیگه داره _ دوستام هم عین خودم پکیج خوبین ما کلن همگی خوبیم ) گفته چرا با همکارت بلند بلند خندیدی یا چرا دقیقن به من نمی گی چقد در می آری من از اول رو ی در آمد تو حساب کردم و اومدم جلو ، تازه وقتی قرار بوده توی دوران شیرین نامزدی برن نامزد بازی میگفته عزیزم خودت رو خسته نکن مامان ام برامون یه فیلم گرفته با چیپس می ریم خونه فیلم رو هم میبینیم مامان ام هم تنها نیست
وای من تا دو روز سرم درد میکرد وقتی سین عزیز برام این داستان عشقولانه اش رو تعریف کرد گفتم این یارو روترک نکنی ها می تونه عشق ابدی و ازلی ات باشه تو رو خدا یادت نره که مامان اش رو هیچ لحظه ای تنها نذاری

و آخرین نمونه همسر دوست من که هم خودش هم همسرش وکیله بعد از اینکه دوست من از وکالت کنار کشید و سردفتر شد به مدت دو ماه باهاش قهر کرد و از اون روز تا الان نزدیک به یکساله که پاش رو توی دفتر دوست من نذاشته این بدبخت دست تنها البته با کمک خانواده اش هم کار می کنه هم بچه اش رو نگه می داره هم به آقا سرویسهای رضایت بخش رو تقدیم می کنه و زوجه خوبی محسوب می شه

بازم بگم یا قانع شدی که همه اجناس ذکور موجودات رضایت بخشی نیستن و بعضی هاشون داغانند
ولی خداییش به قول ساناز معلوم نیست چرا این تحصیل کرده های نابغه فقط به سمت ما نشونه گرفتن
یادتونه یه روز نوشتم ما تیمارستان باز کردیم همین بود منظورم دیگه
..........................................................................

و ما همچنان توکل مون رو از دست نخواهیم داد

8 comments:

maryamgoli said...

مثالهاي ديگه اي هم داشتيم رفيق مثلا همون فوق ليسانس كه مثلا خلبان بود و يكي از دلايل زن گرفتنش بچه دار شدن بود يا اون دكتري كه ميگفت من نميتونم رو حرف مامانم اينا حرف بزنم يا اون وكيلي كه ميگفت دختر تحصيل كرده توقعش بالاست يا اون قاضي كه ميگفت خواهرام رضايت نميدن و...زيادن از اين موجودات

ندای غرب (میثم منیعی) said...

سلام
نمی دونم شاید بهم بگید الکی حرف نزنم ولی این واقعیته
زن در اوج بلنداست به وجه کبریایی
و مقامش همیشه همیشه بالاتر از یه مرد بوده
یه مرد روگرفت زمخته زنه واین واقعیته
باشه دیگه الکی حرف نخواهم زد ولی این هیچ ربطی به این واقعیت نداره و شما هم چه بخواهید چه نخواهید در این جایگاه قرار دارید و حق دارید که به من بگید حرف الکی نزنم اخه این مردم واین مملکت خودش یه سینماست و همه فیلم بازی می کنن . حتی دانشگاه های ما هم حکم سینما رو داشته و داره . باز هم اگه باعث سوتفاهم شدم عذر می خوام می خواستم مطلبم رو تغییر بدم بعد دیدم بدتره اگه ادامه بدم و به خاطر همین همونجوری موند . ولی خب این واقعیته که پدربزرگم رو که ندیدمش رو خیلی دوست دارم اخه اون اقا خوبه نبوده بلکه یه فرشته بوده و به قول یه فردی می گفت اون از خواص درگاه الهی بود و پای مادربزرگم رو می بوسیده زنی که به نظر بچه هاش هم به خاطر پول باهاش بود به خاطر همین همیشه یادش رو زنده نگه میدارم اگرچه فقط یادشه و هیچ ربطی به اون ندارم .
اما در مورد بقیه مطالبم فکر کردم که اینجوری شاید به ایشون کمک می کنم چون خودم یه جمله خیلی کمکم کرد نمی دونم .

نویسنده یواشکی said...

جناب منیعی عزیز من فکر می کنم کاملن دچار سوءتفاهم شدید من اصلن یادم نیست کجا و چه زمانی این عبارت « دیگه الکی حرف نزن» رو به شما گفتم لطفن با سند و مدرک حرف بزنید دوست من اولن اینکه من اصلن برای شما هیچ وقت پیغامی نذاشتم حتی همین الان هم نمی دونم توی کدوم یکی از اون سه تا وبلاگی که دارید می شه براتون پیغام گذاشت دوم اینکه این عبارتی که این قد دوستش دارید و چند بار تکرار کردید اصلن جزو ادبیات من نیست اون هم با آدمی که اصلن نمی شناسمش عمرن این مدلی صحبت کنم سوم اینکه من هر جا پیغام بذارم با نام و نشون و ادرس وبلاگمه و ناشناس چیزی نمی نویسم لطف کنید من رو هم روشن کنید که کجا با شما دیالوگ داشتم ممنون می شم

maryamgoli said...

دقيقا متوجه نشدم اينجا چه اتفاقي افتاده اما فكر ميكنم كه اين سوء تفاهم از وبلاگ من شروع شده و لازمه بگم كه اون متني كه يه ناشناس برام گذاشته حناي عزيزم نبوده لطفا مجددا مطالعه اش كنيد.

ندای غرب (میثم منیعی) said...

اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن / شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
سلام ببخشید ازتون بابت این سوتفاهم مثل تمامی اقایون و به شیوه معمول اونها عذرخواهی می کنم و بی فایده ست . ولی من قصدم بیشستر برداشتن این سوتفاهم بود و فکر کردم که شاید شما خواستید که نظرتون رو بگید . باز هم یک دنیا از شما پوزش می خوام باز هم به شیوه معمول اقایون فقط امیدوارم از این به بعد به همون شیوه معمول اقایون قضاوت نکنم و حرف نزنم که مجبور بشم به همون شیوه هم عذرخواهی کنم که هیچ ارزشی نداره .
از این همه توجهتون بی نهایت سپاسگزارم همینکه این قدر برای ادما ارزش قائلید ( اون هم برای کسی که چنین قضاوتی داشته ) که بهشون جواب بدید واقعا خیلی خیلی باارزش و بیشتر از اون نادره .
امیدوارم سال بسیار خوبی داشته باشید باز هم ممنونم .

ندای غرب (میثم منیعی) said...

ببخشید دوباره مزاحم شدم منظور از وبلاگ وبلاگ دوستتون شاهکارهای مریم گلی بود .

omidvar said...

دورود /

والله اینجور که معلومه ما باس خودمون رو بزاریم رو سر حلوا حلوا کنیم والهه ! :D
البته حالا از شوخی گذشته من اگر یک درصد یک چنین موجوداتی رو در هر مدل از برخوردهای اجتماعی ببینم محاله همینجوری ولشون کنم برن..
نه .. یادشون میدم یه چیزایی
:)
شما هم خوب میکنید خودتون می مونید .
بهترین نوع زندگی مدل خود خواسته است نه دیگران ودیگری خواسته !


وقت خوش ./././././././././././.

سارا said...

موهات مبارک باشه.. این پیاده روی های بی غرض پر از خاطره خب... اگر هم مخاطب داشته باشه نوشته هات ما میخونیم نداشته باشه هم میخونیم.